خاص ترین خاطره ی فوتبالی

جمعه، بیست و پنجم خرداد ماه هزاروسیصد و نود و هفت…

صبح بیدار شدم، با تصویر فوتبالی که که تو ذهنم بود و ده یازده ساعت بعد باید انجام میشد…درسا رو یکم ردیف کردم…

مرتب تو اینستاگرام بودم و اخبار مربوط به ایران رو چک میکردم…

 

عید فطر بود و برای ظهر یکم از ویژه برنامه ی ماه عسل رو دیدم و قبل از چهار پنج ساعت مونده به بازی زن داداشم زنگ زد و گفت میای بریم ونک یکم خرید کنیم؟

منم از خدا خواسته قبول کردم و فرصت خوبیم برای سپری کردن تایم تا بازی بود…

 

خلاصه با ماشین اومد دنبال من و مامان و رفتیم مرکز خرید و من از یه کتونی قرمز خیلی خوشم اومد و زن داداشم برای تولدم خریدش…

تا رسیدیم خونه حدود یک ساعت به بازی باقی مونده بود…داداشم هم قرار بود بیاد خونه و بازی رو با هم بیینیم…خوراکی هم خریده بودیم و فقط پفک کم داشتیم که با مامان رفتیم خریدیم…

 

دادشمم اومد…بازی شروع شد…دقایق اول فشار زیادی رو بازیکنامون بود و به طرز وحشتناکی استرس داشتیم…انگار رویای برد تیم مراکش که تنها امیدمون برای برد بود داشت نابود میشد…هر لحظه امکان داشت دروازه باز بشه…توپ همش دست مراکشیا بود…

۱۵ دقیقه اخر بازی اوضاع بهتر شد و ایران روحیه گرفت، موقعیت گل هم داشتیم ولی به ثمر نرسید…

 

نیمه ی اول تموم شد…

 

تنها ۴۵ دقیقه برای رسیدن به آرزمون مهلت داشتیم، بین دو نیمه سریع شام خوردیم من که اصلا نفهمیدیم چی میخورم 

همش میگفتم خوب از این دقایق استفاده کن! ممکنه تا ۴۵ دقیقه همه چیز تموم شه و پایان اون همه انتظار باشه…

 

نیمه دوم شروع شد…

 

بازی مثل نیمه اول تند نبود ملایم تر بود ، فشار هم کمتر بود رو ایران ولی این کافی نبود…ما باید گل میزدیم…

امید ابراهیمی و جهانبخش مصدوم شدن …

زمان داشت میگذشت و رسیدیم به دقیقه نود …داور حدود پنج دقیقه فقط اضافه گرفت…

ایران باید اخرین توپ رو به سمت دروازه مراکش ارسال میکرد…سامان قدوس قبل از ارسال توپ به توپ بوسه زد و توپو ارسال کرد….

وووو

بازیکن مراکش گل به خودی زد و کل ایران رفت رو هوا از خوشحالییییی

عجب لحظه شیریننی بود…صدای فریاد خوشحالی داداشم تو گوشمه خودمم خیلی داد زدم و اونقدر دست زدم دستام سرخ شد

 

بازی تموم شد و همچنان به صعود امیدواریم…بعد از بازی به مامان بابام گفتم بریم بیرون شلوغه

 

رفتیم بیرون و تو خیابون جشن بود!! ساعت حدود ده شب بود …مردم جیغ میزدن …پرچم ایرانو تو دستشون داشتن، میرقصیدن، تشویق ایسلندی میکردن!، تو آسمون منور میزدن، عکسای یادگاری میگرفتن…

 

راه رفتن تو خیابون تو اون لحظه مزه خاصی داشت…غلغله بود، انگار کل خیابون عروسی بود، انگار چهارشنبه سوری بود انگار عید بود شبیه همه چیز بود اونشب !!

 

پر از انرژی مثبت بود…این اولین بار بودم تو عمرم که یه همچین خوشحالیو تو فوتبال تجربه میکردم…هوا دم کرده بود از بس دود ماشینا تو شهر بلند شده بود…

 

حسابی از جو مثبت خیابون لذت بردیم و بعد رفتیم خونه…بازی اسپانیا پرتغال هم مساوی شد و ایران صدر نشین گروه مرگ شد 

 

حالا منتظر دو بازی بعدمون با اسپانیا و پرتغالیم و امید به صعود داریم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *